روزمرگی های ما



سلام

نمیدونم چیشده اما حس میکنم خیلی همچی سرعت گرفته من واقعا بزرگ شدم واقعا دیگ ترسیدم یه لحظه که سال پیشمو قبل کنکورمو دیدم فقط خواستم اایمر بگیرم من پر تصمیم اشتباهم اما این دفعه خیلی بزرگ شدم اره میترسم از ادامه دادن راه های اشتباه میترسم من میترسم 

دیگه خیلی دیره 

تو غیر قابل تغییری 

تو نمیتونی

تو باید راهیو که همه میرن بری

تو باید بشینی سرجات

اینا حرفایه که خیلی به گوشم میرسه اما خوبیش اینه از سد دفاعی فاطمه عبور نمیکنه اون مثل یه بادگارد جلو در ورودی مغزم راه میره مثل یه دلسوز واقعی داره از من واقعی محافظت میکنه  موفق شدنم و همشو مدیون اونم جمله ای که بابام همیشه بعد یه موفقیت به مامانم میگفت و منم مات و مبهوت میموندم که همه زحمتارو بابام کشیده دقیقا مامانم چیکار کرده الان میفهمم اره واقعا میفهم تاثیر یه همدم واقعی و دلسوز و من میفهمم که دوسم داری اهای دختر خوش قلب همه این حرفا بخاطر این بود که بگم درسته من شاید راه های اشتباه داشته باشم اما میخوام بدونی تو راه نیستی تو همدمی توهمه این تابلو های راهنمایی تو مسیر کمال من غافلی چون تو خودت مقصدی و من دوس ندارم ازکنار این تابلو ها به راحتی رد بشم اره میبنی یه جاده که تمومی نداره اما هر لحظه اش تو هستی و منو اروم میکنی 

من شاید ادم خوبی نباشم ولی قطعا ادم بدیم بعضی اوقات میخوام همچیو بنویسم ولی واقعا بی معرفت شدم و اصلا سمت نوشتن نمیام اخه میدونید چیه وقتی یجوریمنمیتونم خوشگل  بنویسم منظورم از خوشگل رعایت علاِم نگارشیه اخه کلمات پشت سر هم از یه ذهن در هم برهم خارج میشه و پاک نمیشه راسی میخواستم بگم  یادم رفت ولش کن اصلا نمیگم

خب بزارید یه چیز جال بگم براتون دلتون نسوزه اما معشوق من  هر شب برام یه شعر برام میخونه جدیدنا چندتا چندتا باهم میخونه اون میگه میخوام زود زود تموم  بشه برم سراغ شعرایه دیگه انگار نمیدونه شاید اومد  این دلم از این حجم خوشحالی و ذوق و شوق ذوق مرگ شد خب دیگه حالا هرچی خیلی خوبه کلا این روزا همش شعرایه عاشقانه با صداش تو گوشم زمزمه میشه 

نمیدونم من واقعا باید جواب اینکاراشو چطوری بدم 

خب دیگ  امروز انگارنه نه امروز نه امشب نه نه نه  امشبم نه 

شاید فهمیده باشید الان اینجا غروبه 

غروب قرمز نارنجی زرد بنفش که خورشیدی نیست و سیاهی داره همه جاهارو مال خودش میکنه

همه چه واسه تو اهای سیاهی شب ها همه دنیا مال تو 

فقط با ما کاری نداشته باش کارم داشته باشی منو فاطمه چراغقوه داریم دلت بسوزه 

به وقت چرتو پرت های بی پایه اساس  پانزدهمین روز گرم ترین ماه سال 

غرروب مرداد 98

امیرحسین


روزمرگی های ما

سلام

بعضی موقع ها مثل الان دلم برای نوشتن پرپر میزنه وقتی تو ذهنم مرور میکنم میبینم یکاری نکردم میفهمم ننوشتم نمیمونه برای اینده نمیفهمم خودمم دقیقا تو همین لحظه ها مثل یه قرص اکسار تو معدم جذب میشی و ارومم میکنی انگار قرار نیست دست بکشم از کارم هر روز قوی تر از قبل میشم امروز داشتم میگفتم قراره یه خونه بسازم که فول امکانات داشته باشه اما ببخشید که یادم رفتم که بگم مهم امکانات خونمون نیس مهم تویی مهم حرفاییه که تو خونه میزنیم مهم کمک هایه که تو کارایه خونه بهت میکنم مهم خاطره هاییه که تو خونه باهم داریم مهم خودمونیم که اون خونرو چجوری قشنگش کنیم میخوام اصلا کل این حرفامو راجب خونه ایندمون بزارم میخوام بنویسم با دوربینت کلی عکس بگیریم پشتشم تاریخ بزنیمبعدش بچسبونیم تو اتاق خاطره هامون اره اتاق خازره هامون یه اتاق مخصوص خاطره هامون یه اتاقی که براتی هرچی نوشتم رو داخل اون اتاق بزاریم و هر کاردستی خوشگلی برام درست کردی و اونجا بزاریم هر از گاهی بریم داخل اون اتاق چراغ اتاقم خاموش کنیم بهت بگم زندگیم دقیقا اینجوری بود قبل این خازه ها بعد کم کم کم کم نور اون چراغ ریسه ای های خورشیدی رو ببرم بالا  و بگم وقتی تو اومدی اینجوری رمانتیک و عاشقانه شد یهو که این منظره مثلا عاشقانه تموم شد و از اتاق و خیال بافیامون اومدیم بیرون بریم و تو چای دم کنی تو فنجونای رنگی و با کلی تنقلاتداخل یه سینی گرد سنتی بیاری تو تراس خونمون و رو میزش بزاری و منم دارم به گلامون اب میدم راسی میتونیم برا گلامون اسم انتخاب کنیم حواسمون بهشون باشه وقتی پزمرده شدن بیاریمشون کنار خودمون داخل اتاق خوابمون دقیقا همونجایی که من برات هرشب قراره تا طلوع افتاب شعر بخونم اونجا بزاریمشون اخه اونا شایدم کم محبتی شده بهشون کنار تو یه فیضی بهشون برسه  میبنی تموم خونمون با وجود تو قشنگه ووووو.

خونمونو فعلا بیخیال اما بیا راجب این چند روز بگم بازمثل همیشه کلی بحث تموم نشده اینبار راجب حجاب کاملا درتضاد حفره های خالی شخصیتی تو اعماق مغزم بخاطر درک نکردن جنس مخالم ولی بازم مثل همیشه قشنگ چون این حفره هارو با سرکوب و تحقیر پر نمیکنه فاطمه اون قشنگ بلده وقتی میبینه میفهمم ولی مغزم اجازه فهمیدن نمیده خودش منو درک میکنه قانعم میکنه منم حرف میزنم فلسفی میشه همه حرفامون این اولین رابطه در کل جهانهکه دوتا مخالف اینجوری عاشق همن حالا چرا همش میگم مخالف چون این روزا حس میکنم واقعا اختلافاتمون حل میشنوقشنگ تر میکنن مارو رفته رفته اروم اروم بهم نزدیک تر میشیم من بازم خیلی حرف دارم اونم از نوع چرت و پرت اما باید بلاخره هر شب یه جایی این حرفا تموم بشه ورز بلاگاز دست چرتو پرتام خلاص بشه راسی از کارم راضیم از خودم راضیم افکار جدیدی دارم دوس دارم پرواز کنم اما نه تا هفت اسمون دقیقا به اندازه همون اولین بغل ابان 97 کنار یه دیوار برامده که شایدم بگین این که پواز نیس ولی فقط من دانم و داند من دانم ما که پروازی بود بلندی کهکشان خوئمون کهکشان های همسایه 

امیرحسین

به وقت مرداد 98


روزمرگی های ما

انگار هوا به شدت گرم شده من زیر کولر ابی پر سرو صدا  دارم همش فیلمای بورس و میبینم و سهام هارو تحلیل میکنم نمیدونم چم شده ولی خیلی دوس دارم این کارو ولی خب لذت بخش ترش اینه که رو اراده خودم وایستادم ودارم کار میکنم اصلا چرا باز من همش دارم راجب کار حرف میزنم میخواستم تعریف کنم این روزامو بگم که لابه لای هر کندل صعودی یا نزولی تو روند های سهم های گوگل و کوکا و ایران خودرو ووووو دارم خوشبختیامو با حضرت عشق میبینم انگار این فکر دست از سرم برنمیداره راستی هنوزم مثل قدیما وقتی تایپ میکنم غلطامو درست نمیکنم پس ببخشید اگه اشتباه زیاد مینویسم اهنگم گوش نمیکنم موقع نوشتن از رز بلاگ تقریبا داره خوشم میاد امروز قرار بود ایمان که البته چون خودش دوس داشت این اسمو من همیشه صداش میکنم قرار بود بیاد بریم باشگاه بدنسازی سر خیابونمون بعدشم که من ساعت 5 منتظرش بودمو نیومد بهشم زنگ زدم جواب نداد خواستم بگیرم  بخوابم که یه لحظه با خودم گفتم خوابیدن شاید بتونه رویاهاتو جلو چشات بیاره اما تلاش کردن  و دل کندن از خواب ظهر تابستون زیر باد کولر میتونه اون رویاهارو به واقعیت تبدیل کنه تو همین فکرا بودم بلند شدم پشت لب تاب نشستم شروع کردم جمع اوری اطلاعات راجب بورس خب امروزم با فاطمه یکم تلفنی حرف زدم راستی یادم رفت بگم ما تصمیم داریم ماه عسل بریم فرانسه اخه جفتمونم اونجارو خیلی دوس داریم داشتیم باهم مثل همیشه خیال پردازی میکردیم که فاطمه شروع کرد راجب روند رشد موهاش از دوم راهنمایی تا الان توضیح دادن راستی یکمم ازم دلخور بود میگفت خیلی درگیر کار شدم و زیاد تر از قدیما ناراحتش میکنم خب اخه حقشم نگاه کنی همینجوری شدم شایدم خیلی دارم به اینده فکر میکنم باید به امروزمم نگاه کنم قول دادم بهش تا اخر هفته بعد برم برا دندونام دکتر اخه میدونید چیه من یه خانوم دکتر زپرتی ندارم که خیلی دقیق منظمه و خیلیم به فکر سلامتیه شاید اینقد که به فکر منه به فکر تفریحاتش نیست من مطمعنم اونم مثل من برای ارامش من خیلی از هیجانات رو از دست میده تا بیشتر افکارش به سمت من کشش پیدا کنه بازم امشب که مثلا میخواستم خیلی از چیزارو بنویسم وقت نشد ولی خب تو شبای پیش رو بیشتر مینویسم

اتفاقات خوب خیلی نزدیک شدن خیلییییی

امیرحسین


روزمرگی های ما

سلام

امیرحسینم همونی که بعد خیلی سال اومده داره مینویسه انگار نه انگار که کلی خاطره گذشته و من هیچکدومشونو ننوشتم ولی دیگ سعی میکنم از این به بعد اکثرشونو اینجا بنویسم خب اولش بگم که من دانشجو شدم دانشجوی رشته مهندسی عمران که از بچگی عاشقش بودم اما اینجوری نبود سال اول دانشگاه اینجوری بود که من انگار دوباره متولد شدم اینبار استقلال پیدا کردم موفق شدم از خودکشی دست کشیدم احساس های پوچ  و دور ریختم فهمیدم دنیا خیلی قشنگ تر هم دیده میشه تو حال هوای این فکرا که اصلا نبودم یهویی وارد ماجرا شدم کم کم تو این دریای بی کران غرق شدم خب من تصمیم نگرفتم مثل خیلیا غرق بشم من تصمیم گرفتم شنا کردنو یاد بگیرم به یه جزیره برسم کشتی بسازم باهاش بزنم باز به دل همون دریا اما این دریا چیه این دریا عشقه شاید خیلی این واژه از من بی رحم سرد لاغر دور باشه اما من به این دریا افتادم با دیدن چشم های زیبای یارم خب از این دریایی بودن لذت میبرمو بهش عادت کردم هیچوقتم برام تکراری نمیشه دقیقا اتفاقات زندگیم با فاطمه شده مثل امواج این دریا هیچ کدوم مثل هم نیست که بخوام بگم تکراری شده و یا میشه

از این حرفایه چرتو پرت که بگذریم خانوم دکتر من زیاد اهل نوشتن نیست اما خب خیلی خیلی باهوشه  و میتونه بهترین آرایه هارو روی بهترین کلمات بچینه و از همه مهم تر بدون غلط املایی بنویسه و برام شعر بگه میخوام بگم من ممکنه زیاد اینجا چرتو پرت بنویسم و اون بیشتر برای وبلاگمون به قول خودش چیز میز اضافه کنه اما قول میدم یه کار کنم اونم خیلی خیلی بنویسه خب اینکه من خواستم خودمو معرفی کنم ولی اونقد درگیر این حرفا شدم یادم رفت ولی خب بازم یکم از خودم گفتم دیگه و

خب اینجا الان خیلی تابستونه انگار هوا خیلی گرمه منم تازگیا ینی حدود دوماه میشه وارد بورس اوراق بهادار تهران شدم دارم تلاش میکنم به واسطه اون به پول بی استرس که نه ولی کم استرس برسم این روزا همش درگیر اموزشم و فیلمایه بورس و میبینم و دوس دارم علمم رو ببرم بالا راستی لوازم جانبی موبایلم دارم پخش میکنم خب هم کار میکنم و هم عاشقی هم نا امید میشمو هم امیدوار اما بازم هرشب که سرمو میزارم رو بالشتم اروم میخوابم چون فردایی رو میبینم که خوشبختی داره بهم روز به روز نزدیک میشه 

فکر کنم برا اولش بسه تا همین جا

امیرحسین


روزمرگی های ما

آخرین جستجو ها

لبريز ظرف سهند تبريز Seoseoan Blog tebdoost ابوالقاسم کریمی دوستان بلاگ و روزمره ها معرفی کالا فروشگاهی وب سایت چاپی مشاورتحصیلی .:: عــشق پـنـهان ::.